معنی اشوب و بلوا

حل جدول

اشوب و بلوا

جنجال، فتنه، غائله


اشوب

بلوا، هیاهو


اشوب و هنگامه

گیر و دار


بلوا

آشوب

غوغا، آشوب، ازدحام، اغتشاش

لغت نامه دهخدا

اشوب

اشوب. [اُ] (معرب، اِ) (از اسپانیولی) باقیمانده ٔ نسوج کتان و کنف.
- اُشوب القِنَّم، باقیمانده ٔ نسوج شاهدانه ٔ هندی. بنگ.
در برخی از لغت نامه ها این کلمه بصورتهای اُشْتُب ّ و اشطوپه و لشطوب نیز آمده است. (از دزی ج 1 ص 26). و رجوع به اشتب شود.


بلوا

بلوا. [ب َل ْ] (از ع، اِ) بلوی. زحمت. (غیاث اللغات). مشقت:
نزد عاشق درد و غم حلوا بود
لیک حلوا بر خسان بلوا بود.
مولوی.
|| شورش. غوغا. هنگامه. ازدحام. || عدم انقیاد. سرکشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به بلوی شود.

بلوا. [ب ُل ْ] (اِ) در لهجه ٔ خراسانیان امروز، بالوایه ٔ قدما است یعنی پرستو. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فارسی به عربی

اشوب

اضطراب، اضطرابات، اهتمام، تشنج، جرس الانذار، صخب، غضب


بلوا

اضطرابات، انتفاضه، شجار

فارسی به آلمانی

اشوب

Alarm (m), Alarm, Alarmieren, Beunruhigung (f), Fehlersignal (n), Aufruhr (m), Randalieren, Zusammenrottung (f)

فرهنگ معین

بلوا

شورش، آشوب، سرکشی. [خوانش: (بَ) [ع. بلوی] (اِ.)]

فرهنگ عمید

بلوا

بلیه
سختی،
آشوب، غوغا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بلوا

آشوب، ازدحام، اغتشاش، غوغا، ناامنی، فتنه، هرج‌ومرج، هنگامه، سختی، مشقت، گرفتاری، آزمایش، آزمودن،
(متضاد) آرامش، امنیت

فرهنگ فارسی هوشیار

بلوا

سختی، آشوب، غوغا

معادل ابجد

اشوب و بلوا

354

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری